ارميتا جونارميتا جون، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

آرمیتای من

یه جمله ی زیبا

بخدا گفتم: " بیا جهان را قسمت کنیم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دریا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشید مال تو ... ". خدا خندید و گفت: " بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ... "  
1 مهر 1393

دل نوشته هايي برا ارميتا

ادمک اخردنیاست بخند   ادمک عشق همین جاست بخند   دسته خطی که توراعاشق کرد   شوخی کاغذی مابودبخند   ادمک خرنشوی گریه کنی   ان خدایی که بزرگش خواندی   بخدامثل تو تنهاست بخند   ...
23 شهريور 1393

شعري براي ملوسكم

دخترم تاج سرم من وتو هردوزیک اغازیم توهمان مادرفردایی ومن همان دختردیروزینم نقشه کهنه دیروزی من   ارزویم اینست برسی تابه بی نهایت تابدان قله اوج که تورالایق بود دخترم تاج سرم   ارزویم اینست که درایینه فردایی تو نه توحواباشی نه شویت ادم همه انسان باشیم ومن مادرامروزی تو که همان دختردیروز شوم وبراین فاصله ها باقدمهای تو پیروز شوم   باقدمهای تو پیروز شوم ...
23 شهريور 1393

نامه اي براي دخترم ارميتا

ارمیتای مامان چه زیباست ازتونوشتن وبرای تو نوشتن چه حس غریبست مادر بودن دوست داشتن عاشق بودن برای کسی که ازخودو از وجودخود ادمیست گاهی وقتها دلتنگم دلتنگ از خود از زندگی چون فکر میکنم هر کاربرای شما انجام میدم کمه دلم میخواد بیشتر وبیشتر بیشتربهت برسم وتورو تا اوج قله های خوشبختی برسانم ولی وقتی به معنی واقعی زندگی فکر میکنم میبینم چه راه سختی در پیش داری برای باور خوشبختی اما دخترم خوشبختی جای دوری نیست راه سختی نیست خوشبختی در کنار ودر وجودت نهفتست  من در اين زندگي با وجود مشكلاتي كه برايم پيش امد به اين نتيجه رسيدم كه  خوشبختی را از درون خودم جستجو کنم و ...
23 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمیتای من می باشد