ارمیتا مثل ماه میمونه
زیبای روزگارم
پاره ی وجودم و همه ی بود و نبودم
این روزها که میگذرد بیشتر از بودنت لذت میبرم و به تو وابسته تر میشم
به صورتت نگاه میکنم که همچون قرص ماه در برابر دیدگانم جلوه گری میکند و سرمستم میکند
چشمانت را که قلم پروردگار چه عشوه گرانه نقاشی کرده است
و لبانت را که چه شیرین و زیباست
چشم در چشم می شویم
و من غرق در دریای آرام نگاهت
چه دلفریب است نگاهت و چه شیرین
مرا اسیر خود میکند
مگر میشود از دلربایی نگاهت چشم برداشت؟
با خودم زمزمه میکنم:
چه نقاش هنرمندی بند بند وجودت را کنار هم کشیده است؟
انگشتان ظریف و کشیده ی دستها
پاهای کوچک و پوست لطیف.
پوستی لطیف تر از حریر و تازه تر از شکوفه ی بهار
خداوندا تو چه کرده ای ؟
هرچه زیبایی است را با معصومیتی دلکش به پاره ی وجود من بخشیده ای
اینچنین هدیه ی بی بدیل را به من ارزانی داشتی بی هیچ چشم داشتی؟
خواستی شکوه خلقت و عظمت قدرتت را بیش از پیش نشانم دهی؟
خواستی از دیدنش مستم کنی؟
خداوندا تا ابد مدیونت خواهم بود.
مدیون تویی که بخشی از پاکی و زیبایی عرش کبریایی خود را بر فرش زمین فرستادی و
در دستان من نهادی.
کمکم کن
کمکم کن تا ارميتايم را آنگونه که تو میخواهی پرورش دهم نه آنگونه که زمینیان می پسندند.
کمکم کن تا قدر این هدیه ی ارزشمند را بدانم و بتوانم با قدرشناسی لبخند رضایت را بر لبانت بنشانم.
باز هم از تو ممنونم
ممنونم ازت.
دخترم 2روز مونده كه سه ماهگيت هم تموم بشه پيشابيش 3ماهه گيت مبارك.