ارميتا جونارميتا جون، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

آرمیتای من

اولين تعريف خواب ارميتا

روز عيد قربان  چشمات وهنوز باز نكرده بودي و تو خواب ميگفتي دست نزن دست نزن منم بيدارت كردم وبغلت كردم گفتم كه دخترم داري خواب ميبيني گفتم به چي دست نزنم گفتي بادنك(بادكنك) گفتم كي به بادكنكت دست ميزد گفتي بابا بعدش هي داشتي خوابتوبرام تعريف ميكردي فدا اولين باري بود كه خوابتو فهميدم چي ميديدي-  كلي بوست كردم و بعد از مدتي تصميم گرفتيم بريم خونه انه  رفتيم اونجا و عيدوتبريك گفتيم بعد رفتيم بيرون كه ماشين ماماني خراب شد حالا دا دايي ميلاد اومدوكمكمون كرد وحل شد عصري كه داشتيم ميرفتيم خونه عمه گفتي مامان تولد بعدتا برسيم جاي مورد دلخواهت ابلساني(ابرسان) خوابيدي تو ماشين ديكه بيدارت نكردم ...
15 مهر 1393

این روزها عزیز دلم

دختر باهوشم سلام   اميدوارم حالت خب باشه عزيزم اين روزها خانم شدي -دلبر شدي - ديروز عمه ميگه داشتي باهاش نماز ميخوندي دختر مومن وباوقار من سر نماز يه دعايي كردي -گفتي كه خدا يا مامانم كاراشو حل كن -فداي دعات فداي خودت -فداي مهربونيات نميدونم تا شنيدم چه حالي بهم دست داد كسي هم بهت ياد نداده بو د خودت از ته دل دعام كردي منم دعات ميكنم هر روز دعات ميكنم كه سربلند سلامت وسرافراز باشي به اوج خوشبختي برسي البته منم پشتت وايستادم اصلا نگران نباش دخترم -فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت                           ...
15 مهر 1393

شيرين زبونيات عزيزم

دختركم اين روزها وقتي بهت ميگم عسل مامان كيه ميگي من من     من خوشگل مامان كيه ميگي من من من وبه خودت اشاره ميكني     وقتي ميگم دختر كي هستي ميگي انه وقتي ميگم بچه ي كي   هستي ميگي ممد(باباجونو ميگي باباي من)ميگم كه همرو به اسم   صدا ميكني به خود منم ميگي هادوس (من دراورده ي خودته عزيزم)   هايزه بله اينا رو  ميگي خوشملم     وقتي لز جلوي سوپر ماركت هميشگي مون رد ميشيم ميگي ابيلت   (ابميوه)بستيي(بستني)پپك(پفك) قربون شيرين زبونيات       ...
12 مهر 1393

این روزها ارمیتا

سلام دخترم امروز كه دارم وبتو مينويسم 12مهرماه 93 هستش فردا هم عيدقربانه پيشاپيش عيدت مبارك دخترم   عاشق ماه هستی . وقتی تو آسمون ماه رو میبینی با یه شوقی میگی : ماااااااااااه .               دخترم اين روزها اينقدر شيطون وباهوش شدي برات مینویسم تا بعدا که بزرگ شدی بخونی و ببینی چه دختر شیرین زبون و ناقلایی بودی.                                         &n...
12 مهر 1393

عشق من دخترم

من عشق را در دخترم ودخترم را در دل ودل را موقع تپيدن وتپيدن را به خاطر دخترم دوست دارم من بهار را به خاطر شكوفه هايش  زندگي را به خاطر زيبايي هايش و زيبايي را به خاطر دخترم دوست دارم من دنيا را به خاطر خدايش وخدايي را كه دخترم را  خلق كرد دوست دارم ...
8 مهر 1393

دخترم

هميشه مشكلاتت را با مداد بنويس و پاك كن را در اختيار خدا بگذار     ماشين زندگيت را جلوي خونه ي هر عشقي پارك نكن ممكنه چرخ هاي قلبتو پنچر كنن ...
8 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمیتای من می باشد