اولين تعريف خواب ارميتا
روز عيد قربان چشمات وهنوز باز نكرده بودي و تو خواب ميگفتي دست نزن دست نزن منم بيدارت كردم وبغلت كردم گفتم كه دخترم داري خواب ميبيني گفتم به چي دست نزنم گفتي بادنك(بادكنك) گفتم كي به بادكنكت دست ميزد گفتي بابا بعدش هي داشتي خوابتوبرام تعريف ميكردي فدا اولين باري بود كه خوابتو فهميدم چي ميديدي- كلي بوست كردم و بعد از مدتي تصميم گرفتيم بريم خونه انه رفتيم اونجا و عيدوتبريك گفتيم بعد رفتيم بيرون كه ماشين ماماني خراب شد حالا دا دايي ميلاد اومدوكمكمون كرد وحل شد عصري كه داشتيم ميرفتيم خونه عمه گفتي مامان تولد بعدتا برسيم جاي مورد دلخواهت ابلساني(ابرسان) خوابيدي تو ماشين ديكه بيدارت نكردم ...
نویسنده :
مامانی ارمیتا
12:20