ارميتا جونارميتا جون12 سالگیت مبارک

آرمیتای من

تولد سه سالگيت مبارك گلم

دختر خوشگلم ,عاشقتم ,تولدت مبارک.ایشالله صد ساله شی.   نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من شور و نشاط زندگی می بخشد. عزیزم ،  نگاهت  زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان و صدایت آرام تر از  نسیم  بهار است . . . میلاد تو  شیرین ترین  بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو  معراج  دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم. از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،  شتاب تپیدن قلبم   رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها ...
10 ارديبهشت 1394

دومين يلدات مبارك عزيز دلم

چه سخاوتمند است پاييز كه شكوه بلندترين شبش را عاشقانه پيشكش تولد زمستان كرد-زمستانت   سفيد وسلام دختركم ادخترم امسال دومين شب يلدايي هستش كه تو دركنارمي من يلداي بهتر از سالهاي قبل را دارم  ديروز خونه انه بوديم و تو هم خوشحالي و شادي ميكردي وانه وخاله جون امسال برات كلي  هديه خريدن مباركت باشه عزيزم تو گل ماماني هستي  عكس هاشو تو وبت ميزارم اي نازنين ترينم بي توزيستن براي من ممكن نيست كاش ميتوانستم  از چشم هاي تو سيراب شوم  اي خورشيد سرزمين عاشقي من.................. دلبندم دووووووووووووووووووووووووووووست دارم  براي هميشه ارميتاي خوشگل مامان ...
1 دی 1393

ماه محرم 1393

      دختر عزيزم ماه محرم امسال هم رسيد-روز اول بود كه هيات شروع به برگزاري مراسم كرده بودن وصداي تبلا به خونمون ميرسيد- تو زود رفتي پريدي بغل انه گفتي انه دوخولام  يعني ميترسم انه هم بغلت كرد وبرد جولو پنجره نشون ميداد تبلارو كه اروم نگاه ميكردي بعد باباجون گفت پاشو ببرمت از نزديك ببين تا نترسي(-اخه باباجون نسبت بهت حساس از هرچيزي كه بترسي مي خواد قانعت كنه كه نترسي -مثلا تا صداي هواپيما مياد زود ميپري بغلم ميگي هواديت مامان منم ميگم نترس دخترم هواپيما خوبه با هواپيما ميريم مسافرت -تو هم شروع ميكني ميگي-تهلان- مشهد -شيلان منم ميگم اره عزيزم-بعد اروم ميشي-باباجون اون روز برده بودتت فرودگاه تا از نزديك ه...
3 آبان 1393

مهدکودک

دخترم سلام   ديروز عزيزم انه برده بود تورو مهد تو هم كه كلي ذوق كرده بودي -انه ميگه اصلا احساس غريبي نميكردي با بچه ها بازي ميكردي وميدويدي و ريلكس والبته ميخواستي يكي دوتاشونو هم رو كم كني كني حالا بماند اونجاش-ازتون عكس هم گرفتن ايشالا ميذارم تو وبت عزيزم   بعد كه انه اومده دنبالت كه بيايين خونه ميگفتي بذار برم خوراكي هامو بخورم  بعد برگردم بريم - همش مونده بود تو كيفت از بس شيطوني كردي خوراكي هاتو نخوردي -البته هر روز و كل ساعات و نميري بعضي وقت ها تفنني  برا تفريح وميخوام با بازي گروهي  اشنا بشي تو جمع بچه ها باشي و بازي كني با هم سن هات  ملوسكم خيلي دوست دارم تو كلاس زبان وزيملاستيك ثبت ن...
23 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمیتای من می باشد